خلاصه کتاب
چند روزی از آن شب می گذشت. امروز قرار بود پری بانو از سفر مشهد برگردد. سن و سال زیادی از او گذشته بود و مدام دلش هوای مسافرت به مشهد را می کرد. هامین هم هر چند وقت با تور مخصوص شرکتش او را به همکارانش می سپرد و به مشهد می فرستاد. دیشب به آیناز اطلاع داده بود که به فرودگاه می روند، ولی دخترک سر به هوا هنوز هم خواب بود. این روزها مدام مشغول درس خواندن بود و کمتر در دیدرس پدر ظاهر میشد. آرام در اتاق را باز کرد و خود را به تخت آیناز رساند. پرنسس
https://niceroman.ir/?p=2858
لینک کوتاه مطلب: