خلاصه کتاب
زندگیم باش
لحظه ها را از صبح تا غروب که لحظه آمدنت هست ...
هزاران بار کنار پنجره میروم ...
بهترین لباسم را می پوشم ...
غذای مورده علاقه ات را اماده کرده ام
عطری را که دوست داری زده ام
آن پا بند ظریفی را که دوست داری به موچ پای سفیده ام بسته ام
تا با هر قدم صدایش در گوشهایت
بودنم را پژواک کند
و تو...
عاشق تر از دیروز ...
عاشقم شوی.
فریده بانو...
قسمت اول...
باسروصداگفتم:امامامان من خونه خاله سیده نمیرررررم
مامان چراخونه خاله سیده نمیری؟ -
من خودت که میدونی آب من با اون پسره امیر ارسلان تویه جوب نمیره -
بعدصداموخشک وکلفت کردم گفتم:بهاره کمی حجابتورأیت کن چه معنی میده یه دختر بایه پسربشینه حرف بزنه
پسری پررویکی نیست بهش بگه توروسننه داداشمی کی من هستی من هرکاری دوست داشته باشم میکنم
باباخندیدوگفت: عجبم بلدی صداشودربیاری تقلیدصدات حرف نداره
زندگیم باش
https://niceroman.ir/?p=584
لینک کوتاه مطلب: