خلاصه کتاب
داستان در مورد زندگی ایرج معتمد است که سالهای پایانی عمرش را در تنهایی سپری می کند. هر دو فرزند او سالهای زیادی از وطن دور بوده اند .
حالا هر کدام صاحب فرزندان بزرگی هستند که هرگز پا در خاک ایران نگذاشته اند. تنهایی و صحبت های یک دوست به ایرج این انگیزه را می دهد
که باوجود تمام دلگیری هایی که از فرزندان خود دارد، از آنها بخواهد که به وطن بر گردند…
این در حالی است که رابطه این خواهر و برادر به شدت خراب است و هیچ گونه علاقه ای به مصاحبت باهم ندارند.
اختلاف ها این دو و آنچه بین فرزندانش اتفاق می افتد، محوریت داستان را رقم می زند
https://niceroman.ir/?p=4404
لینک کوتاه مطلب: