خلاصه کتاب
پاهایم را کمی بلند می کنم و پتو را زیر پاهایم می برم. نمی دانم هوای اتاق سرد است یا هوای دلم! دکمه های سرآستینش را می بندد و یقه ی پیراهن سفیدش را مرتب میکند … اتو کشیده و با وقار! توی آینه اتاق خم می شود و موهایش را مرتب می کند … نگاهمان به هم برخورد می کند … رد بخیه گوشه ی ابروی راستش به چشم میخورد و نگاهش به قول معروف سگ دارد .
https://niceroman.ir/?p=1790
لینک کوتاه مطلب: