خلاصه کتاب
آه! که مرا کشتهاند تازه برایم جشن تولد گرفتهاند تازه میگویند خوب شعر میگوید.
من مردی هستم که خنجری در سینهام فرو کردهام تا مردم خون را ببینند و بدانند رنگ سرخ یعنی چه. ولی مردم از هم میپرسند آیا این مایعی که از زخم سینهی این مرد برون میریزد خون است؟
ای کاش آنها میدانستند که آری این چکهها خون است و خون سرخ است. من به همین راضی بودم
https://niceroman.ir/?p=2726
لینک کوتاه مطلب: