خیره به برگه ی تودستم شدم هرچی که به ذهنم می اومدوروی برگه نوشته بودم..ازجام بلندشدم وبه ته سالن نگاهی انداختم، نگارباکلافگی خیره به برگش بود،ازنگاهش می شدفهمیدکه هیچی ننوشته و...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.