نایس رمان
دانلود رمان جدید

بیوگرافی نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان قشاع

دانلود رمان های نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان بلو از نیلوفر قائمی فر
خلاصه کتاب
گوش ی بالا سرم گرفته بودم، برای اون پونصد و هشتاد و ن ه هزار فالور لایو بگیرم که کافی بود من پست یا استوری بزارم که توی صفحه ام بریزن، تعداد فن پیج هام از دستم در رفته بود، یعنی من انقدر مهم بودم که فن پیج داشته باشم؛ چه حس قدرتی بهم میده! وقتی "هوشیار" مهمونی میرفت، برای من اندازه ی یه پروژه ی پر پروبال اهمیت داشت چون هر مهمونی فالور های منو بالاتر میبردن، وقتی فالورها بالاتر بره محبوب تر میشی، حتی منفوری هم در این حالت یعنی محبوبی، وقتی تعداد فالورات زیاد باشن میتونی خوب تبلیغ کنی، خوب نرخ بالا ببری و با آدمای خاص آشنا بشی، بچه های بالا! و بچه های بالا یعنی تمام آرزوی من. کاخ نشین ها، ماشین های لاکچری،سفر های اروپایی... نمیخواستم تو جایگاه خودم بمونم یا کسی بفهمه که من دختر کی ام، چی به سر سرنوشتم اومده! از صفحه ی گوشیم خودمو میدیدم: صورت لاغر، موهای مشکی، جثه ی ریز، چشمایی که همیشه لنز آبی داره...رقص نور و موزیک، فضایی که میخواستمو ایجاد میکرد، دونه دونه و تند تند کامنت ها روی لایو بالا اومد.
دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر
خلاصه کتاب
شروق دختری که دچار معلولیته که اونو همیشه از بقیه متمایز می‌کنه اون کوتاه قامتهکه مردم اطراف اونو کوتوله صدا می‌زنند اما شروق اونقدر قدرتمنده که اجازه نمیدهقدش مانع پیشرفتش بشه همه چی خوب پیش میره تا اینکه اردوان‌ عیارچی واردزندگیش میشه و اونو بازی میده تا از موقعیتش سوءاستفاده کنه و بعد از نامزدیشروقُ رها می کنه اما اوضاع همینطوری نمی‌مونه و شروق برای درخواستکمک پیش ادیب‌ کاتب هنرپیشه و کارگردان مشهور که دایی اردوانه میره اما .
دانلود رمان شهد گس از نیلوفر قائمی فر
خلاصه کتاب
حس میکردم زندگیم رو باختم، تا روز عقد انقدر گریه کرده بودم که دیگه کور شده بودم، با بابا حرف نمیزدم چون بابا حرف زدن بلد نبود تو دهنی بلد بود … وقتی آرزو رو میدیدم دلم میخواست خودمو بکشم … خب آرزو که درس نمیخونه اونو میدادین بهش ولی من میدونم چرا آرزو رو ندادن چون آرزو برای کمال حیف بود … حیف… اینو مامان تو پچ پچش با بابا میگفت، وقتی عقدمون کردن من لال شدم
دانلود رمان قشاع از نیلوفر قائمی فر
خلاصه کتاب
بغض داشت خفه ام می کرد ولی سعی می کردم محکم باشم که نشنوه، نبینه و نفهمه ضعیفم… دلم می خواست برگردم خونه… ای کاش بابا مهراد یه کم از قوانینشو نادیده می گرفت تا من اینجا نمونم…قلبم داره می ایسته دیگه وقتی امیرحسین نیست برای چی باید اینجا باشم چرا بابا نذاشت که برگردم خونه؟!
دانلود رمان یک زن وقتی از نیلوفر قائمی فر
خلاصه کتاب
چشمم رو تابلوی اسمش خشک شده بود باورم نمی شد تقدیر بامن این کارو کرده باشه! باید برم یا بمونم ادامه بدم به خاطر..... به خاطربچه ام! بند دلم پاره شد.......بچه ی من ؟! الان داره چیکارمیکنه؟؟!...باورم نمی شه قرار برم پیشش،حتی خاله نیکول نذاشت ببینمش وبردش..خدایا جواب دلتنگی هامو داری میدی ممنون.....ممنون دستام چه قدر می لرزه ..به دستام که از شدت سرما نوک انگشتام گزگز میکرد نگاه کردم.انگشتای باریک وضعیفم سرخ بودن،دارم میرم پیشش ....قلبم هری ریخت ...تمومه صحنه های زندگیم اومد جلوی چشمم،اون روزی که کنار گوشم گفت:
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • فلاحبی افندی نمرد،آخر داستان رو دقیق تر بخونید،رها داخل امامزاده میبینتش...
  • موناعالیه...
  • پروینسلام جلد دوم رمان را از کجا پیدا کنیم...
  • adminفایل فصل دوم موجود نیس...
  • Sssفصل دوش کجاس ؟؟...
  • adminاصلاح شد...
  • T.Mترفند عشق در مورد یه دختر به اسم طنین و عشقش به روزبه هست. نه این کتاب. من طناز...
  • خالق غزنویسلام خدمت آدمین این داستان را من نوشته ام خوشحال ميشوم با شما معرفی شوم و در ضمن...
  • آهوخیلی دلم میخواد نویسنده کتاب و پیدا کنم . چطور میشه با نویسنده ارتباط داشت؟...
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.