نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان باغ مارشال از حسن کریم پور
خلاصه کتاب
اي عشق،چه ها که به روز من و سیما و ناهید نیاوردي ! مرا آواره ي غربت کردي،سیما را کشتی و ناهید را ناکام گذاشتی . جواب منفی ناهید را باور نمی کردم؛چون که ثابت کرده بود هنوز دوستم دارد . با آنکه از هر سو در فشار بودم که هرچه زودتر ازدواج کنم،از فکر ناهید بیرون نمی رفتم و تنها دلخوشی ام این بود که دوستم دارد؛و دیگر اینکه بهادر به زودي از کانادا برمیگردد .
دانلود رمان تو پاییز زندگی کن از ا.اصغرزاده
خلاصه کتاب
زیر لب غر می زنم. -باشه فرهود خان، بازم بد قولی، حالا بیا دارم برات! از پشت دسته گل رو روبروی صورتم میگیری و میدونی باز از بدقولیت ناراحتم. -عفو بفرمایید بانو! با لبخند بر می گردم سمتت، آخه مگه میشه از تو ناراحت شد! -علیک سلام، بازم بد قولی! آروم با نوک انگشتت میزنی به بینیم. -می دونی که درگیرم چشم آهوی پاییزی، همین یه ساعت هم برا دیدنت کلی منت می کشم بانو! پشت چشم نازک می کنم. -منت میزنی! می خندی، چال گونه ات بهم چشمک می زنه و شیطونه میگه بپرم گازت بگیرماااا! می فهمی، عقب عقب میری و انگشت اشاره اتو جلو چشمام تکون میدی. -آی آی آی، شیطونی نداریما! لبمو کج می کنم و دسته گل رو تو هوا تکون میدم. -مگه با تو میشه شیطونی کرد، خشک! باز میخندی و دست به بغل میگی: -همه چیز درست میشه! چشمک می زنم. -کی؟ سرتو میاری جلو و چقدر دلم می خواد ببوسمت! -پس فردا بابام برمیگرده! تقریبا جیغ میزنم. -شوخی میکنی؟
دانلود رمان در کنار تو از نسیم میررمضانی
خلاصه کتاب
انگار خدا فصل هایش را در قالب دخترکی زیبا که در هر برهه ای از زندگی زیبایی خاص خود را دارد خلق کرده است. بهار به دخترکی زیبا، نوپا و بازیگوش ، آوای باران ناگهانی اش به مانند گریه بی امان دخترک که بهانه ی آبنبات چوبی پا بر زمین می کوبد. و ثانیه ای بعد آرام می شود. و تالالو خورشید دلپذیرش دلبری میکند. این دخترک خردسال و شیرین زبان آرام آرام قد میکشد و به نوجوانی زیبا بدل میشود. با وقار ،همچون درختان صنوبر . آفتاب سوزانش به مانند خشم ناگهانی دوران نوجوانی می‌ماندو نسیم خنکی که زیر سایه درختی روح را جلا می‌دهد، همان آرامش بعد از طوفان است.
دانلود رمان یار مجنون از آذردخت
خلاصه کتاب
برای چند دقیقه اتفاقات چند لحظه پیش برام تکرار شد. با احساس کوفتگی که از صبح تا الان به همراهم بود، وارد کلاس شدم. نگاه اجمالی به قسمت دخترها انداختم و با دیدن بهار با قدم های خسته به سمتش حرکت کردم و روی صندلی مشکی رنگی که کنار
دانلود رمان در امتداد عشق از م . طباطبایی
خلاصه کتاب
به ناخن های حنا زدم نگاه کردم عاشق این رنگ بودم خیلی خوشگل میشد خدابیامزه بابامو همیشه میگفت کوچولوی دست و پا حنایی من چطوره منم از ذوق میپریدم بغلش و کلی میبوسیدمش و اونم باخنده ها و قربونت صدقه رفتناش دلمو اب میکرد و لبریز از محبت – هانا جونم بیا مامان سالاد درست کن امشب عموت اینا میان
دانلود رمان لعبت رمنده از نیلوفر دلیریان
خلاصه کتاب
دستمو داخل کیفم کردم و از توش یه تراول پنجاهی دراوردم. با اعتماد کاذب پول رو روی پیشخوان گذاشتم و به صاحب پیشخوان نگاهی انداختم‌. مسئول پیشخوان نگاهی به داروها و نگاهی به پنجاه تومنی انداخت. نیشخندی زد و گفت -خانوم خب اگه ندارین عیب نداره میتونید به اندازه ی پولتون دارو ببرید بقیشو بعدا ببرید. جان؟این الان چی گفت؟اگه ندارییید؟مگه چقدره؟ خب سوگند خودتو اذیت نکن نفس عمیق بکش حتما دوتومن یا نهایت پنج تومن کم دادی. نیشخندی مثل خودش حوالش کردم و گفتم -لازم نکرده همشو میبرم اشاره به پنجاه تومنی کرد و گفت -هه با این؟ نه مثل اینکه این مردک کرم داشت. حالا درسته حرفش منطقی بود اما حق نداشت نیشخند بزنه مرتیکه ی گوریل. قیافمو شبیه ادمای پولدار و اونایی کردم که مثلا مبلغ براشون مهم نیست .صدامو صاف کردم و با اعتماد بنفسی که نمیدونستم از کجا اومده گفتم -هر هر مگه این چشه؟اینی که بهش میگید اییین تراوله هاا.اصلا شما مبلغ اصلی رو بگید ببینم مثلا چقدر فرق داره اصلا هرچی بود پنج تومنم میزارم روش میدم بهتون‌. مرده با یه نگاهی که توش اره جون عمت خاصی موج میزد منو برانداز کرد، به مانتوی مشکی رنگم که دیگه بهتره بگم سفید رنگم با تردید و تمسخر نگاه کرد . ابروهاشو بالا انداخت و به چشمام زل زد ،خیلی جدی گفت -سی صد و هشتاد هزار تومن دهنم اندازه ی گلابی باز شد. سی صد و هشتاد سر دوتا دونه امپول؟ منو باش فکر میکردم پنجاه میدم بسه تازه برای بقیش هم نقشه کشیده بودم.ولمون کن بابا فکر کنم ایسگام کرده. آرنجم رو روی میز پیشخوان گذاشتم و سرمو اوردم جلو. صدامو مثل لاتای توی کوچه کردم و گفتم
دانلود رمان زمان بی زمانه از راحانا
خلاصه کتاب
زمانه یه دختره با گذشته پر پیچ و خم. بنابه دلایلی بعد از چندین سال با برادر خوندش به تهران میاد و در اون جا با کسی آشنا می‌شه که تمام گذشته و حال و آیندش وصل شده به اون شخص…
دانلود رمان پسر مقتول از معصومه ملک محمودی
خلاصه کتاب
به انگشتری که ساده و دارای یک نگین بود نگاه کردم. اصلا دلم نمی خواست با علیسان نامزد بشم،اما واسه این حرفا خیلی دیر شده و من الان نامزد علیسان محسوب میشم. از همون اول من علیسان رو به چشم یه پسرعمو می دیدم و الانم که قراره شوهرم بشه،برام عذاب آوره. من علاوه بر اینکه علاقه ای بهش ندارم و اونو فقط پسر عمو میبینم، از اخلاق و رفتارش هم بدم میاد. اما گوشای مامان و بابام کر شده بود و فقط می گفتن علیسان… حتی به اینکه من آخرین بچه ی اونا هستم و قبل از من یه پسر و یه دختری دارن که به ترتیب ۲۳ و ۲۵ سالشونه و من فقط ۱۹ سالمه اهمیت ندادن و به محض اینکه عمو منو برای علیسان خاستگاری کرد،قبول کردن.
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
  • Shimaخوشم اومد از قصه‌هاش.ممنون...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.