نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان زمان بی زمانه از راحانا
خلاصه کتاب
زمانه یه دختره با گذشته پر پیچ و خم. بنابه دلایلی بعد از چندین سال با برادر خوندش به تهران میاد و در اون جا با کسی آشنا می‌شه که تمام گذشته و حال و آیندش وصل شده به اون شخص…
دانلود رمان پسر مقتول از معصومه ملک محمودی
خلاصه کتاب
به انگشتری که ساده و دارای یک نگین بود نگاه کردم. اصلا دلم نمی خواست با علیسان نامزد بشم،اما واسه این حرفا خیلی دیر شده و من الان نامزد علیسان محسوب میشم. از همون اول من علیسان رو به چشم یه پسرعمو می دیدم و الانم که قراره شوهرم بشه،برام عذاب آوره. من علاوه بر اینکه علاقه ای بهش ندارم و اونو فقط پسر عمو میبینم، از اخلاق و رفتارش هم بدم میاد. اما گوشای مامان و بابام کر شده بود و فقط می گفتن علیسان… حتی به اینکه من آخرین بچه ی اونا هستم و قبل از من یه پسر و یه دختری دارن که به ترتیب ۲۳ و ۲۵ سالشونه و من فقط ۱۹ سالمه اهمیت ندادن و به محض اینکه عمو منو برای علیسان خاستگاری کرد،قبول کردن.
دانلود رمان آوارهایی که عشق شدند از مبینا شفیعی
خلاصه کتاب
باخنده وشوخی ازرهاخداحافظی کردم وبه خونه بازگشتم عاشق این خونه کوچک بودم مهرمادری درونش موج میزد خودم درآغوش مادرم انداختم وبوسه محکمی به روی گونه اش زدم وباخنده گفتم:رویاخانم من بدجوری عاشقتما من روازخودش جداکردوگفت:بازچی شده چاپلوس خانم +هیچی بخدایه کاری میکنی آدم اصلاازابرازاحساساتم پشیمون بشه خنده کوتاهی کردوگفت:بروورپریده خودم بزرگت کردم تمام اخلاقات دستمه لبم رومیان دندان هایم کشیدم وبعدازکمی مکث گفتم:آخرهفته میزاری برم تولدرهابابچه های دانشگاه قراره سوپرایزش کنیم -اهان دیدی گفتم خیلی خب مشکلی نداره برو دوباره گونه اش رابوسیدم وبعدبه اتاقم رفتم مقنعه ام راازسربیرون کشیدم ولباس هایم راازتن درآوردم درازکشیدم وباتلفنم مشغول شدم سرگرم‌بودم‌که دراتاق ناگهانی بازشدوآویرخودش رابه داخل انداخت وگفت:سلام آبجی جونم ازجابرخاستم وجسم نحیفش رابه آغوش کشیدم وبوسه ایی روی موهای مشکی رنگش نهادم آن روزهاتمام دنیای من درچندوجب آغوش آویرخلاصه میشد… مادرم برای چای عصرگاهی صدایم زد عادت هرروزه مان همین بود بامادرم وژینا چای عصرگاهی مینوشیدم وازروزمرگی هایمان برای هم میگفتیم ژیناهم موقع قاچ کردن کیک سررسیدوطبق معمول ازاستادهای کلاس کنکورش شاکی بودوروبه من باحسرت گفت:دلیناخوش به حالت قبول شدی خیالت راحت شد لبخندروانه صورتم‌کردم وگفتم:توام‌این روزات تموم‌میشه فقط کافی تلاش وصبرکنی مشغول خوردن چای وکیک شدم مادرمشغول آماده کردن شام شد
دانلود رمان در حسرت بوی نیلوفر از MT
خلاصه کتاب
سخنی با خواننده:با سلام و عرض ادب خدمت همگی خواستم بگم که این اولین رمان من هستش و اگر از من حمایت بکنید تمام تلاشم رو میکنم که رمان های بهتری بنویسم و ارائه بدم مرسی از حمایتتون. در ضمن این داستان ساخته ی ذهن بنده هست و تمام شخصیت ها هم خیالی هستن و منظورم شخص خاصی نیست. * ** با چشمان میشی رنگم. .. دنیای سیاهم را مید یدم که با خون سرخ شده بود. … و میان انبوهی از خاکستر های زندگی ام. … برای بقا تلاش میکنم. .. آتش ا نتقامم از همیشه شعله ور تر شده. .. نارنجی و زرد است. .. و این است رنگ آمیزی زندگی من به قلم خدا. . . چ ه زیباست سرنوشت رنگی من.. .
دانلود رمان روژان از زهرا فاطمی
خلاصه کتاب
دوباره مثل همیشه خواب مونده بودم . با عجله با مامان خدا حافظی کردم و به سمت ماشینم دویدم . در خونه رو با ریموت باز کردم و با عجله از حیاط خارج شدم وبه سمت دانشگاه به راه افتادم . دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون میرسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو میجویدم و به زمین و زمان ناسزا میگفتم . بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم . ماشین رو بالاتر از دانشگاه کنار خیابون پارک کردم چون مطمئن بودم نه تو پارکینگ و نه جلوی دانشگاه جای پارکی پیدا نخواهم کرد. نگاهی سرسری به خودم تو آینه انداختم و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنم از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه رفتم . از ترس این که گیر حراست دانشگاه نیفتم کمی مقنعه ام رو جلو کشیدم و وارد دانشگاه شدم. صدای همهمه دانشجو ها در سالن پیچیده بود .هرچی به کلاسم نزدیکتر میشدم صدای همهمه بیشتر میشد واین نشون میداد استاد هنوز نیومده زیر لب گفتم:خدایا دمت گرم از غرغرای استاد در امان ماندم. در کلاس رو باز کردم همه بچه ها اومده بودند. به سمت اکیپمون که اخر کلاس نشسته بودند رفتم.رو بهشون گفتم : _سلام بر و بچ ,صبح عالی پرتقالی زیباخندید و گفت :روژان بیا اینجا بشین
دانلود رمان دل های لژیونر از امگا
خلاصه کتاب
قرمز شدن گو‌ش‌هاش و پیوند خوردن ابروهاش مثل هورت کشیدن یه لیوان شربت خنک بود. #طعم_نعنایی و با تکه‌‌‌های یخ! خواستم رد بشم که عصاش رو جلوی درگاه گذاشت و مانعم شد. – من آدمی نیستم که برپایه حرف‌های یه دختر بچه قید کاری که می‌خوام انجام بدم رو بزنم. سرش رو از روی تأسف تکون داد و گفت: تیرت بد به سنگ خورد ال…نا! به خاطر تلفظ افتضاح اسمم از زبونش سیخ شدن موهای بدنم رو حس کردم. جوری لام اسمم رو تلفظ کرد که مطمئن بودم تا چند وقت از شنیدن اسمم و هر کلمه‌ای که لام داره چندشم می‌شه. – کاشکی یک صدمی که روون فارسی حرف‌ می‌زنی فرهنگ ایرانی جماعت رو درک می‌کردی… نه آقا… تو خون ما نیست کسی رو از خونه‌مون بیرون کنیم… حالا اون می‌خواد #بازیکن تیم دسته سه‌ باشه یا ادواردو ایتزوی #نارسیسیتی #یوونتوس.
دانلود رمان سرزمین گلوریا از ناهید کاویانی
خلاصه کتاب
لازم به ذکر است تمام مضامین وموضوعات این داستان تخیلی است و فقط اسم شخصیت ها وموجودات وهمچنین مکان ها از افسانه های باستانی وام گرفته شده است واین داستان نگاهی کوتاه وگذرا به تاریخ افسانه ای برخی ازملت‌ها دارد. باشدکه با نگارش این کتاب واین متن کمکی در زنده کردن فرهنگ های باستانی کنم وکاری کنم که ازفرهنگ ها وافسانه های باستانی به درستی یاد شود وآنطورکه شایسته است ازآنان درکتاب ها نام برده شود. با سپاس فراوان از انجمن نول استار وسایت سرزمین انلاین بخاطر کمک های شایانی که در نگارش این اثر به من کرده اند و همچنین کمک هایشان درنشر این اثر وتمام حامیان ودنبال کنندگان من که دراین راه همراه من بودندولطفشان را ازمن ونوشته هایم دریغ نکردند و همچین با تشکر از شماخواننده گرامی
دانلود رمان دنیام باش از زهرا خرمی فر
خلاصه کتاب
پریدم وسط حرفش و گفتم: – گشتم همه جا رو. درست هم گشتم. حتی به چند تا از خدمتکار ها گفتم که کمک کنن، پیدا کنیم هر چی گشتن نبود! نیست مامان اون همه طلا و پول نیست! کنارم ایستاد. – این جوری که تو عصبی هستی، حتما به کسی هم مشکوک شدی. آره؟ ازش دور شدم. – ول کن مامان. – خب بگو باید یه کاری بکنیم دیگه. سرم رو دور بار تکون دادم. – آره به یه نفر مشکوکم. با تعجب گفت: – کی! لب برچیدم. – سمیه. با چشم های گرد شده نگاهم کرد. – چی! سمیه خانوم! چی می گی تو دختر به اون پیرزن بی چاره مشکوکی! این چه… – هیس! برای همین نمی خواستم بگم. – اون همچین کاری نمی کنه. کیفم رو از روی تخت برداشتم. – حالا می بینیم. به سمت در رفتم که مامان هم دنبالم اومد. – کجا می ری؟ اخمی کردم. – می رم ببینم برداشته یا نه. با خشم گفت: – بری دیگه نیم بخشمت. اصلا به این خونه بر نمی گردی. پوزخندی زدم. – باشه نمیام. جلوی در ایستاد. – تو هیچ جا نمی ری. نمی ذارم بری. از زیر دست هاش بیرون رفتم‌. – می رم بای.
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
  • Shimaخوشم اومد از قصه‌هاش.ممنون...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.