من یه قاتلم، یه قاتل سفارشی. این شغل منه. برای من هدف تعیین میشه اما این منم که تعیین میکنم هدف تا کی نفس بکشه این منم که برای زندگی و هدفم تصمیم میگیرم. من یه قاتلم یه قاتل سنگدل.

این رمان صرفا برای خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی ببینین محاله باور کنین پلیسن والبته....عشق هم قاطی داستانمون هست.

دختری که با استفاده از زیبایی و شیطنت دخترانه خود دل پسران پولدار و جذاب را به دست می آورد و پول و ثروت های زیادی از آنها میگیرد اما تنها نه با سه تا از دوستان خود که این کار را در دست دارن که اتفاقی همه چیز را تغییر میدهدو قدم توی راه بدی میزارن... تهران مازراتی.. داستانی جذاب و زیبا که امروزی و مدرن می باشد....

در مورد دختری به نام کمند است که ابتدا به بهانه ازدواج با پیرمردی شصت ساله، وارد عمارت باشکوه او می شود اما می فهمد که پیر مرد چنین قصدی ندارد.پیر مرد که آقا بزرگ نام دارد زیبایی نفس گیرید دارد و همچنین مغرور و با صلابت است.اتفاق ها زیادی می افتد و در اواسط رمان شخصی دیگر وارد رمان می شود که از آن به بعد رمان درمورد کمند و آن شخص است.

قتل زير شصت ثانيه در خلال روايت اصل داستان، پرونده هاي جنايي متعددي را كه برگرفته از واقعيت هستند، به تصوير مي كشد. نويسنده با شرح جزء به جزء و دقيق محيط داستان و بهره از بياني ساده و روان، خواننده را با خود به اعماق آن مي كشاند و اشتياق او را در كشف رازها و وقايع برمي انگيزاند. سرگرد آئين نواب براي پيدا كردن قاتل سرهنگ مظفري و فهم دليل قتل او دست به تحقيقاتي مي زند كه سبب به خطر افتادن جان خانواده اش و مرملا شدن حقايقي دردناك و غيرقابل باور درباره يكي از اطرافيانش مي شود.

سرمه نامزده سرگرد طاهاس که توسط شخصی به اسم سراج سرکرده ی باند قاچاق دزدیده میشه و به کویت برده میشه تلاش های سرمه برای فرار بی نتیجه می مونه و در کویت متوجه رازهایی در مورد زندگی گذشته‌اش میشه...

بیتا... دختری درسخون و ورزشکار که با شرایطی سخت زندگی میکنه و توسط پدر و برادرش شکنجه روحی میشه ولی تحمل میکنه و می سوزه و میسازه. یه روز که خونه ی دوستش نغمه است مجبور میشه با اون و دخترخاله و پسرخاله هاش بره بیرون و این میشه سرآغاز آشناییش با پارسا و پرهام و پریسا و این آشنایی سرآغاز ماجراهایی در زندگیش میشه که روال زندگیشو به کل تغییر به کل تغییر میده...

اینجا سرزمـین واژه هاى وارونه است : جایى که گنج،”جنگ”مـیشود ،درمان،”نامرد”مـیشود قهقهه،”هق هق” مـیشود اما دزد همان”دزد”است… درد همان “درد” وگرگ همان “گرگ” . از یه جایی به بعد اونقدر دلت برای آدمـی که بودی تنگ مـیشـه که دیگـه فرصتی برای دلتنگ شـدن واسه آدمایی که نیستن نداری…