خلاصه کتاب
نزدیک به دو روز در حال تحقیق بیشتر راجب پرونده ای تیام حسینی بودم .. طوری که صدای خانوادم در اومده بود… نه خوابی داشتم نه خوراک ،تمام هدفم روی این پرونده بود. مادر وارد اتاقم شد با صدای عصبی گفت: ای که بگم از دستت تو من چی بشم! من: کفر نگو مادر خدا نکنه. مادر لیوان آب پرتقال رو روی میزم گذاشت و گفت:
https://niceroman.ir/?p=2364
لینک کوتاه مطلب:
سلام زهرا جون رمانت خیلی عالی بود نوشتی آدمه دارد ولی بقیشو پیدا نکردم اگه میشه کمک کنی،