نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان محفل اسرارآمیز- قدرت از اسمیت
خلاصه کتاب
یه سورپریز کوچولو برات دارم » : فی گفت چشمهاي سبز دایانا غرق در اشک بودند . هنوز در شوك حادثه امشب بود و هنگامی که به فی خیره شد، چهره اش گرفته بود . خب قرار بود اتفاقات بدتري هم رخ بدهد . حالا که این اتفاق بالاخره قرار بود، رخ دهد، کسی احساس عجیبی از آزادي داشت . دیگر لزومی به مخفی کاري، دروغ و طفره رفتن نبود . بالاخره کابوسشپیش رویش قرار گرفته بود . چشمهاي طلایی اش با آتش « فکر کنم قبلا باید بهت می گفتم اما نمیخواستم ناراحتت کنم » : فی داشت می گفت سرکشی که درونش شعله ور بود، برق می زد . آدام نیز احمق نبود؛ با نگاهی از کسی به فی فوراً متوجه موضوع شد . به سرعت بازوي دایانا را گرفت . « هرموضوعی هم که باشه، می تونیم بذاریمش واسه بعد . کسی هم باید بره یه سري به مادرش بزنه » : آدام گفت فی «. نه، نمیشه بمونه واسه بعد . وقتشه که دایانا هم بفهمه چجوري آدمایی دورشو گرفتن » : فی میان حرف او پرید برگشت تا با دایانا روبرو شود؛ پوست سفیدش در برابر موهاي سیاهش که به تیرگی ظلمت شب بودند، می درخشید . رو افرادي که انتخابشون کردي؛ دوست جون جونیت و این پسره . آقاي آدام پاك که امکان نداره » : به دخترخاله اش گفت اشتباهی ازش سر بزنه . می خواي بدونی که چرا نتونستی رهبر بشی؟ می خواي بدونی که واقعاً چقدر ساده لوح « ؟ هستی
دانلود رمان اسطوره از پگاه
خلاصه کتاب
زیر باران، زیر شلاق هاي بی امان بهاره اش ایستادم و چشم دوختم به ماشین هاي رنگارنگ و سرنشین هاي از دنیا بی خبرشان ! دستم را به جایی بند کردم که مبادا بیفتم و بیش از این خرد شوم، بیش از این له شوم، بیش از این خراب شوم ! صداي بوق ماشین ها مثل سوهان یا نه مثل تیغ، یا نه از آن بدتر، مثل یک شمیشیر زهرآلود روحم را خراش می دادند . سرم را به همان جایی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست تکیه دادم . آب از فرق سرم راه می گرفت . از تیغه بینی ام فرو می چکید و تا زیر چانه ام راهش را باز می کرد ! از آن به بعدش را نمی دانم به کجا می رفت ! همهمه اوج گرفت . دهانم گس شد .
دانلود رمان من و داداشم و دوتای دیگه از دکتر 57
خلاصه کتاب
حوله رو محکم کوبیدم توی ساک و دوباره با غر به مامان گفتم : « حالا نمیشه شما همین یه بار رو به این مأموریت نرید . مامان نه مامان، نمیشه . آخه برای چی؟ ترو خدا مامان . مامان سرشو آورد بالا و با چشمای میشی رنگش کاملا جدی نگام کرد . خجالت کشیدم و سرمو انداختم « پایین . مامان با لحن آرومی گفت : ببین هانیه، تو خودتم می دونی من چقدر برای کارم زحمت کشیدم . می دونم توقع بی جاییه ولی خواهش می کنم درکم کن .
دانلود رمان بزار حس کنم با منی از فرشته
خلاصه کتاب
امیر حسین: در با شتاب باز شد و پرستار هراسان خودشو پرت کرد تو...در حالی که نفس نفس میزد،بریده بریده گفت: -آقاي...آقاي..دکتر...خانمتون... دیگه منتظر ادامه حرفش نشدم....خودکارو پرت کردم روي میز و بدون توجه به پرستار بخش،از اتاق زدم بیرون... با سرعت زیاد خودمو به اتاقش رسوندم و درو باز کردم...چندتا دکتر و پرستار بالاي سرش بودن...
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.