نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان زامبی های عروسکی از شیلا سیلاوی
خلاصه کتاب
دختری، توی اسپانیا به امید فردایی روشن، به خواب میره محمدعلی هم مثل نرجس، اما توی ایران، با خستگی حاصل از کار، به خواب میره. اما هردو؛ وقتی از خواب بیدار میشن، چیزی جز یه خیابون، وسط بیابون، که هیچ آدمی هم اونجا نیست پیدا نمیکنن!!!
دانلود رمان خوابگاه خون آشام از ماریا
خلاصه کتاب
حسهای عجیب، حقایق غیرقابل باور، دنیاهای متفاوت، قوانین خاص، خون، مرز میان دنیای ما و موجودات خونخوار! رزا از ایران برای تحصیل در یکی از بهترین دانشگاههای لندن حرکت میکنه؛ بیخبر از این که دست تقدیر قراره ناخواسته اون رو دخیل ماجراهایی کنه که از نظر مردم افسانهای بیش نیستند. دخیل دنیایی زیبا اما از نظر مردم نازیبا و دخیل حسهایی گوناگون میشه. بین قلب و انجام وظیفه و انتقام، معلق موندن سخته. آیا رزا از پس وظیفهای که بهش محول میشه بر میاد؟ مقدمه : همهی ما توی ذهنمون دنیایی داریم از جنس تخیل، از جنس رویا . توی دنیای خیال ما موجودات و چیزهایی وجود دارند که ممکنه به وجود خارجیشون اعتقادی نداشته باشیم . اما چی میشه وقتی که خلاف این عقیده ثابت بشه؟ چی میشه وقتی که دخیل یه ماجرا بشی که قهرمانش تویی؟ و وارد دنیاهایی جدید بشی ... دنیاهایی با قوانین خاص، با لحظات خوب و بد، جایی که مجبور بشی با ترسهات روبهرو بشی ! *** از آخرین پله هواپیما پایین اومدم. باد گرمی به صورتم خورد. سوار اتوبوس شدم و لحظهای بعد در سالن انتظار ایستاده بودم. سالن انتظار شلوغ بود و من بیهدف به جمعیت نگاه می کردم . دستی روی شونم نشست. برگشتم و با آرش مواجه شدم . - سلام . لبخندی روی لبم جا خوش کرد . - سلام . - به لندن خوش اومدی ! - ممنون . با هم به سمت تحویل بار حرکت کردیم. بعد از تحویل بار، سوار ماشینش شدیم و حرکت کردیم . - خب چه خبرا رزا?
دانلود رمان مرده شور از لاوندر
خلاصه کتاب
صداي قدمهاي سریعی که از پله ها بالا می اومدن باعث شد عرق سردي رو تنم بشینه . با هراس به درِ اتاق نگاه کردم.داشت میومد....تو تاریک و روشن اتاق چشم چرخوندم.چشمم به کمد اتاق افتاد. از بالا تا پایین نگاهش کردم.بزرگ بود.جا میشدم! سریع به سمتش رفتم و درش رو بیصدا باز کردم.صداي قدمها آروم تو راهرو پیچید. با یه حرکت رفتم توي کمد و درشو بستم. لاي لباسهاي آویزون شده گم شدم.پچ پچ وار غر غر کردم :» نگا چه همه هم لباس داره مرتیکه ي الاغ ....« صداي در اتاق که اومد،دستم رفت رو دهنم و چسبیدم به عقب کمد!چشمهام گشاد شده بود. پیدام میکرد کارم تموم بود!دست دیگم رفت پشت کمرم و اسلحمو لمس کردم. تمام بدنم خیس عرق بود. قدمها آروم آروم داشتن به کمد نزدیک میشدن و من واضح تر صداي قلبمو می شنیدم.چشمامو بستم و لرزون یه بسم ا... گفتم.قدمها جلوي کمد ایستادند.ضربان قلبم تند تر از این نمیزد!همه ي بدنم می لرزید. "خدایا درو باز نکنه..."نگاهم به رو به رو بود.نفس نفس میزدم.با حرکت قدمها به یه جهت دیگه لبخند ترسیده اي روي لبم نشست.
دانلود رمان دمی خوناشام از ریچل مید
خلاصه کتاب
قبل از آن که صداي جیغش را بشنوم ترسش را احساس کردم.کابوس شبانه اش در من نفوذ می کرد،خارج از رویاي خودم من را به لرزه در می آورد،کاري که می خواست در یک ساحل با یک پسر زیبا انجام بدهد .مانند کرم ضد آفتاب روي من مالیده می شد تصاویر او) نه من ( روي اعصابم لگد پرانی می کردند: آتش و خون، بوي سیگار، گلگیر ماشین این تصورات دورم می پیچید و خفه ام می کرد، تا زمانی که مغزم به یادم آورد: این رویاي من نیست .از خواب بیدار شدم، دسته اي از موهاي بلند و تیره ام به پیشانی ام چسبیده بود لیزا در تختش به خود پیچیده بود و جیغ می کشد.از جایم بر خواستم و به سرعت فاصله ي کمی که تخت .هاي ما را از هم جدا می کرد،طی کردم " .لیزا " تکانش دادم و دوباره صدا زدم: " لیزا، بیدار شو " " جیغ هایش ساکت شدند و هق هقی جایشان را گرفت. ناله کرد: " آندره، خداي من " کمکش کردم بنشیند. " لیزا تو دیگه اونجا نیستی. بیدار شو چند لحظه بعد چشم هایش باز و بسته شدند و من در آن نور کم می توانستم ببینم در حال بازگشتن به حالت عادي است.
دانلود رمان سرمازدگی از ریچل مید
خلاصه کتاب
خیلی چیزها می میرند ، اما همیشه مرده باقی نمی مانند . حرفم را باور کنید ، می دانم چه می گویم . در این دنیا نژادی از خون آشام ها هستند که به معنای واقعی کلمه مرده ی متحرک اند . به آن ها استریگوی می گویند و اگر تا به امشب کابوسشان را ندیده اید ، از این به بعد باید ببینید . آن ها قوی هستند ، سریعند و بدون هیچ رحم و تردیدی می کشند . آنها همچنین نامیرا هستند که باعث می شود از بین بردنشان خیلی سخت باشد . فقط سه راه برای از بین بردنشان وجود دارد : فرو کردن چوبه ی نقره ای در قلبشان ، بریدن سر و آتش زدن آن ها . هیچ کدوم از این راه ها آسان نیست ، اما از اینکه هیچ انتخابی نداشته باشید و ندانید باید چکار کرد بهتر است . همچنین در کنار آن ها خون آشامانِ دیگری هم وجود دارند که که خون آشام های خوبی هستند . آن ها را موروی می نامند . بر خلاف استریگوی ها زنده هستند و قدرت باور نکردنی و شگفت انگیزی برای اجرای جادو در قلمروی چهار عنصر آب ، باد ، خاک 1 و آتش دارند . ) برای بیشتر موروی ها این چهار عنصر صادق است ، اما در آینده استثنایی را هم خواهم گفت ( . به هر حال آن ها دیگر از قدرت جادویی خود استفاده نمی کنند
دانلود رمان بوسه‌ی سایه از ریچل مید
خلاصه کتاب
بله، طبق معمول یک روز بد زمستانی در مونتایا بود، ولی این موضوع جنبه‌ی خوشایندی هم داشت . حداقل هوای تازه و سرد کاملا هوشیارم کرده و باقیماندهی صحنههای عاشقانه را از ذهنم دور کرده بود . بعلاوه این موضوع مرا در ذهن خودم ثابت و پایدار نگه میداشت. تمرکز کردن روی سرمای در حال رسوخ به بدنم، بهتر از یادآوری دستهای کریستین به دور خودم بود . آنجا ایستاده بودم و بدون اینکه واقعا چشمانم چیزی ببینند به شاخههای درختان خیره شده بودم . از اینکه در مورد لیزا و کریستین احساس خشم میکردم . غافلگیر شدم . به تلخی فکر کردم و حتما خیلی خوب میشد که آدم هر غلطی دلش خواست یکند . لیزا گاهی گفته بود آرزو میکند بتواند ذهن مرا احساس کند، درست همانطور که من احساس میکردم . واقعیت این بود که او اصلا نمیدانست چقدر خوششانس است
دانلود ظهور تريبل ها از يلدا علیزاده
خلاصه کتاب
نور گرم و نوازش دهنده خورشيد روى صورت مهتابى و زيباي دخترک نشست ، با غر غر از خواب بيدار شد و دستش را جلوى صورتش گرفت تا نور خورشيد بيشتر از اين چشمش را نزند . _ اه متنفرم از خورشيد ! خودش را پايين کشيد و از تخت پايين پريد ، به اتاق درهم و کثيفش نگاه کرد ، لبخند عميقى زد و با خود گفت : _ نميدونم چرا هميشه از کثيفى خوشم مياد ! بوى لجن و کپک در اتاقش را با لذت بوييد و بعد از عوض کردن لباسهايش از اتاقش خارج شد ، عمو بهروز و عمو ياشارش روى ميز نشسته و مشغول خوردن صبحانه بودند ، با ديدن دخترک لبخند زدند و عمو بهروزش گفت : _ به ، اطلس خانوم نفس خودم بيدار شدى ؟ ! بيا صبحانه بدم _ صبح بخير ، اره ديگه نميبينى ؟ عمو ياشارش طبق معمول اخم کرد و رو به اطلس گفت : _ يه خورده خوش اخلاق باشى چيزى ازت کم نميشه
دانلود رمان ولهان از آوا
خلاصه کتاب
شک و شبهه اى نیست من هم همانند قاتلان خواهم كشت ! به گونه اى خواهم بود كه حتى بترسند ! از سایه اى كه فقط بازتاب من است ! از من بترس زیرا خون تو در چشمان من جاریست ! تو را خواهم كشت در تباهى از جنس فلاكت ! از من بترس زیرا تو را خواهم درید ! دریدن از جنسى همانند تو ، همانند من ! چرا كه خواهم فهمید تو هم از جنس منى ! از نوع من ! خودمو بیشتر بهش نزدیک كردم و تو گوشش گفتم _ ولش كن خسته اى الان باید بخوابى زود باش برو سرتو بزار رو بالش نماز نخون چشاشو بست و خمیازه كشید بعد از چند ثانیه دوباره خمیازه كشید و گفت _ اهع ولش كن ظهر باز قضاشو میخونم لبخند خبیثى روى لبم نشست كه با شنیدن ذكر ... بِسْم الله الرحمن الرحیم ... كه پدر این دختر گفت زخم عمیقى نشست روى بازوم نعره زدم و خودمو كشیدم عقب كه خوردم زمین چشامو بستم و تالار خونه زوبعه رو تو مغزم تجسم كردم وقتى چشامو باز كردم تو حیاط بودم و عارض جلوم بود
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.