داستان درباره سه برادر با نام های (رادوین، رایان، راشا) است.
که در داستان شخصیت راشا کمی تا نسبتی پررنگ تر هست.
این سه برادر یک جورایی هم دارای شخصیت منفی وهم مثبت هستند.
با اینکه وضعیت مالی بدی ندارند ولی بعضی وقت ها دزدی می کنند.
با گذشت زمان آنها از هیجان دزدی خسته می شوند و تصمیم می گیرن که دیگر این کار منفی را انجام ندهند.
در این میان اتفاقاتی رخ می دهد و وکیلی با آنها ملاقات می کند و می گوید که پدرشان برای آنها یک ویلا به ارث گذاشته است.
با شنیدن این خبر شوکه می شوند و می روند تا آن ویلا را ببینند.
در آنجا متوجه می شوند که سه خوهر پول دار به نام های (تانیا، ترلان، تارا) هم ادعای مالکیت این ویلا را می کنند، حالا…
زندگی مثلِ کشِ تمبان پسرعمه زاست؛ نمی فهمی کِی و چگونه در می رود! فقط به خود می آیی و می بینی که خاک بر سر شده ای!!
آقای باقری هم مدتیست که فکر می کند خاک بر سر شده، اما…
باغ متروکهی نزدیک کلبه….
مدت هاست کسی به اونجا سر نمی زنه. هرچی زمان بیشتری می گذره سارینا
درباره اون باغ و افرادش کنجکاو تر می شه. تا اینکه بالاخره از بین حصار های اونجا
عبور می کنه، ولی چی در پشت حصار های خار دار انتظارش و می کشه…؟
من هلیا… ملقب به هکر قلب…
و تو پسری مرموز… ملقب به هکر ماشین…
من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته…
داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور…
باخت از آن من نیست…
عشق من تو را به زانو در خواهد آورد…
یاد من قدم هایت را سست میکند…
و نگاه من دین و ایمانت را به آتش میکشد و تو در خاکستر چشمان من خواهی سوخت…
این من نیستم که غرورم را شکسته و اعتراف میکند…
داستانش در مورد دختری به اسم ملیساست که توی دانشگاهشون سر تور کردن یه بچه مثبت با اعتقادات دینی محکم با دوستاش شرط میبنده. در واقع داستان تقابل افرادی از یک نسل ولی با اصول اعتقادی متفاوت و در اصل از دو دنیای متفاوت است و در این بین...
میخوام بنویسم از یه جفت دل که گشتن و گشتن تا به هم رسیدن
شاید هیچ کدوم به ته خط فکر نمیکردن!
داستان من داستان یه جفت دله که فاصلشون از اینجا تا آسمونه.
یه دل که دریای محبت و از خود گذشتگیه و دلی که نفوذ ناپذیر و سراسر غرور و سردیه مثل سنگ….پایان خوش
این رمان داستان زندگی دختری را روایت میکند که بیخبر از آیندهی پیش رویش دل به تلهای میدهد که او را به چاه عمیقی پرت میکند. چاهی که با دستانی آلوده به انتقام حفر شده است. تیرگیها دور تا دور زندگیاش میپیچد اما دور نیست لحظهای که دستان نجاتبخش او را از میان چاه تنهاییاش بیرون بکشد و قرار بیقراریهایش شود.
روایت لیلی و مجنون های روزگار و حکایت ازدواجهای اجباری که به عشق ختم میشود …
داستان سیندرلا هایی که شاهزاده های بلورین را اسیر عشق خود میکنند و قصه ی نفرتهایی که به عشق بدل میشود …
اما داستان من ! حکایت زندگی پر فراز و نشیب من شبیه به هیچ کدام از اینها نیست …
گویا تقدیر تمام پیچ و خم های زمانه را در مسیر من قرار داده …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.