خلاصه کتاب
پشت در منتظر بودم و آماده علامت دوستانم بودم تا با لنگه کفش فرود بیام بر کله ی مبارکش! با اومدن صدای در دیدم بچه ها دارن ابرو بالا میندازن … سری تکون دادم و انگشتم رو به نشونه ی هیس گذاشتم روی بینیم!
همین که صدای تق در اومد به جلوی در پریدم … من در هوا در حالت یک لنگ در هوا یک لنگ در زمین و دست ها بالا! با دیدن صاحب خونه چشمام مثل چی گرد شد و با دیدن اخم های درهمش سنگ کوب کردم … ترسیدم خوب!
https://niceroman.ir/?p=2005
لینک کوتاه مطلب: