خلاصه کتاب
ته دل از قضاوتش ناراحت شدم … چرا که خود خوب میدانستم اگر پدر و برادرهای حساس و تعصبی من نبودند، من نیز بی میل به تماشای این فیلمها نبودم … گاهی دلم هنجار شکنی و بیدار بودن تا نیمه ی شب می خواست … از تصور آزادی ها و خوش گذرانی های آذر، آهی افسوس وار کشیدم و به درب بزرگ خانه ی پدری آذر خیره شدم … پنجره ی بالای سرم که روی ریل کشیده شد، آهسته سرم را بالا گرفتم
https://niceroman.ir/?p=2328
لینک کوتاه مطلب: