مامان … مامان… آنید با قیافه ی آشفته و در هم در حالی که مقنه اش و کج روی سرش گذاشته بود، از اتاق بیرون اومد. مامان جون پدر و مادرت جوراب من و پیدا کن … به خدا دیرم شده … الانه که بابا جیغ بکشه. مامان: آخه دختر من 100 بار بهت نگفتم وسایلتو سر جاش بذار که راحت بتونی پیداش کنی. آخه چقدر سر به هوایی؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.