خلاصه کتاب
تو معجزه میخواهی؟معجزه ای که درد هایت را تسکین دهد و بتواند زخم هایت را مداوا کند؟باشد من میشوم معجزه ات معزه ای با چشمانی قهوه ایفقط…تو بمان و با من همراه شو دستانم را بگیر و برایم از عشق بگو تا بتوانیم“باهم باشیم”دختری که پدر و مادرش رو از دست میده و با تهمتی که بهش میزنن از شهرش فرار میکنه و با مردی روبه رو میشهکه زخمیه وحشیه و درد داره…دختر قصه میشه مرحم درداش اما اتفاقی میوفته که…
https://niceroman.ir/?p=3924
لینک کوتاه مطلب: