خلاصه کتاب
نگاهش به نگاهم خورد، دوباره چشمانش بارید، در اتاق را چفت کردم و کمی دور تر از او روی صندلی نشستم … هیچ ایده ای برای شروع بحث مان نداشتم پس به ناچار سکوت کردم … با گوشه ی انگشتانم کلنجار رفتم و سر به زیر منتظر بودم که صدایش آمد … وقتی امروز خیلی اتفاقی تونستیم بلیط هواپیما برای شیراز گیر بیاریم هم خوشحال شدم هم دلم خون شد
https://niceroman.ir/?p=2542
لینک کوتاه مطلب: