خلاصه کتاب
خسته و کوفته کوله ام رو روی شونه ام جابه جا کردم و با کلیدم در قهوه ای سوخته آپارتمانم
رو باز کردم. کفشهای مشکی و خاکی ساده ام رو توی جاکفشی گذاشتم.
وارد هال شدم و کوله مشکی سنگینم رو روی مبل های کهنه و دسته دوم شوت کردم.به اتاقم رفتم
و دکمه های مانتوم رو تند تند باز کردم و روی تخت یه نفره اتاقم انداختم،زیر سارافنی
آستین کوتاه مشکیمو در آوردم و یه تیشرت مشکی
پوشیدم؛شلوار مشکی دمپا گشادمم در آوردم و به جاش یه شلوارک مشکی تا روی زانو پوشیدم.
مانتوم وشلواروشال مشکیم رو روی چوب لباسی آویزون کردم وتوی کمد چوبی قهوه ای تیره ام ......
https://niceroman.ir/?p=9304
لینک کوتاه مطلب: