خلاصه کتاب
روزی جاسپر و خانوادش به جایی میرن تا دارو گیاهی جمع کنند. جاسپر و لئون خسته بودند و تصمیم میگیرند که با پدر و مادر خود نروند. آنها نشسته بودند و باید منتظر میماندند تا پدر و مادرشان بیایند. آنها دنبال یک خرگوش میکنند و به یک خانه میرسند تا آنجا تا وقتی که پدر و مادرشان نیامده استراحت کنند. بعداز مدتی جاسپر رفت تا ببیند پدر و مادرش کجا هستند. وقتی پیش آنها رسید دید… .
https://niceroman.ir/?p=3671
لینک کوتاه مطلب: