خلاصه کتاب
حقیقت همیشه تلخ است … به تلخی قهوه !! قهوه ای که شیرینی زندگی همانند شکر بر آن افزوده می شود اما از تلخی آن نمی کاهد …دختری از جنس احساس … همانند غریبه ی آشنایی که هیچ ردی در زندگی اش از خود بر جای نگماشته است. پستی ها و بلندی های زندگی را پشت سر گذاشته و همچنان مانند کوهی استوار است … دردی که روی قلبش انباشته شده همچون زهری کشنده قصد جانش را کرده است … آیا کسی از این درد مهلک خبر دارد ؟؟
دختری که اسمش ، بی شک یکی از صفات توصیفی اوست …
در پس کوچه های تردید در جست و جوی غریب آشنایی است … این غریب آشنا کیست ؟؟؟؟ آخر غریب است یا آشنا؟؟آیا این غریب آشنا از وجود او با خبر است ؟
پسری از جنس شیطنت ، با صفتی برازنده … بی پروا برای توصیف او کلمه ای ناچیز است … چه چیز می تواند این دوجنس متفاوت را با یکدیگر همسو کند ؟
زنی درد کشیده ، با کور سویی امید چشم در راه است …
https://niceroman.ir/?p=1194
لینک کوتاه مطلب: