خلاصه کتاب
خنده ی بلندی کرد و رفت حموم. منم لباسام رو با خستگی دراوردم و بدون اینکه آرایشم رو پاک کنم یا موهام رو باز کنم ، روی تخت دراز کشیدم. با زنگ خوردن گوشیم ، سراسیمه بلند شدم و گوشیم رو برداشتم … با دیدن همون شماره ی ناشناس ، عصبی دندونام رو روی هم فشار دادم و از اتاق خواب زدم بیرون … در اتاق رو بستم تا صدام به گوش وحید نرسه.
https://niceroman.ir/?p=1780
لینک کوتاه مطلب: