خلاصه کتاب
با قاطعیت حرفم را قطع کرد و گفت: -نهر اصلا زشت نشدی فردا صبح هم جراحی
پلاستیک روی صورتت انجام میشه و از قبل هم خوشگل تر میشی آرامش ذاتی اشر
تا حدودی باعث آرام شدنم شد -من دیگه برمر تو هم استراحت کن تا برادرت بیاد
پرستار از اتاق خارج شد و من عمیقا در فکر فرو رفتم “کسی که پرستار او را برادرم
میخواند که بود؟ شاید کاروئل یا بران باشدر اما احتمالش خیلی کم بود که بعد از آن همه
دردسر با این کار همه چیز را برهم بزنند قرار بود از این به بعد چه کنم؟
https://niceroman.ir/?p=3354
لینک کوتاه مطلب: