خلاصه کتاب
دسته چرمی ساکم را محکم تر میان انگشتانم چلاندم و با نیشی باز از مینی بوس درب و داغون روستا پیدا شدم … برگشته بودم … درست به جایی که اصلیتم متعلق به ان جا بود … نفسی عمیق کشیدم و هوای پاک روستا را به مشامم کشیدم … چه حس خوبی بود .. و فراتر از عالی … از همان جا هم می شد تمام باغ های سر سبز و درختان سر به فلک کشیده را که پای کوه قرار داشتند دید
https://niceroman.ir/?p=2334
لینک کوتاه مطلب: