ستایش پرده را آرام کنار زد و درحالی که سیبش را گاز می زد به مادرش گفت:
-حالا چی شده بابا آوردتش خونه بعد این همه سال؟
نرگس خانم چادرش را به دندان گرفت و سینی چای را برداشت:
-بالاخره فامیلشه!
-موندگاره؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.