مثل من سرش را به دیوار تکیه میدهد و بر عکس من که به روبه رو خیره شده بودم ، به نیم رخ ام خیره میشود و همین کارش بهشدت معذبم میکند .چند ماه ی میشد که با هم زندگی نمیکردیم و منخانه مشترکمان را ترک کرده بودم و همراه نازنین دخترم جای دیگری سکونت یافته بودیم و همین دور بودن از نامی باعث شدهبود…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.