خلاصه کتاب
“از زبون رها” روهام رفتش بیرون وارد دست شویی شدم دست و صورتم رو آب زدم و اومدم بیرون. رو تخت نشستم و به آیندم فکر کردم حالا مامانم رفت اونم بی معرفتی کرد خیلی تنها شدم چیکار کنم؟ روهام میگه تنهام نمیزاره ولی اگه اونم مثل بقیه بره چی؟ با صدای روهام به خودم اومدم. روهام: باز رفتی که تو فکر بیا صبحانه بخور دستش سینی خامه و عسل و چای بود. من: روهام نمیخورم. روهام چی چی رو نمیخورم پوست استخون شدی بیا دهنت رو باز کن.
https://niceroman.ir/?p=7011
لینک کوتاه مطلب: