خلاصه کتاب
با خارج شدن از آموزشگاه زبان، تازه تونستم نفس راحتی بکشم، دستی توی موهای قهوه ایم کشیدم. پا تند کردم و با عجله به سمت خیابون رفتم؛ تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو به راننده دادم. چشم هام رو بستم و چند تا نفس عمیق ک شیدم تا کمی آروم بشم.
از تاکسی پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم. نگاهی به خونه ی یک طبقه با نمای چوبی کوچیکمون کردم. این خونه رو هم از صدقه سر عمه داشتیم وگرنه الان باید توی پارک ها تو چادر زندگی می کردم.
https://niceroman.ir/?p=3273
لینک کوتاه مطلب: