خلاصه کتاب
تنها…همیشه تنها…دختری ازنسل تنهایی ..دختری که ازاول خلقت تنها بود…اما…نه …مادر…اوراهم …دردنیا عشقی جز او ندشت …فقط او ومادر …او ومادرو خدا….اما …روزی که ………….اورا دید…کاش عشق را نمی چشید …حالا دنیایش او بود ومادرش بود وخدا……هنوز طعم عشق جدید را نچشیده بود…که ……..دختری بود ازنسل بی کسی …از نسل روزهای بی کسی………قشنگه و...پایان خوش
https://niceroman.ir/?p=1544
لینک کوتاه مطلب: