خلاصه کتاب
یه دختر با یه سرگذشت غمگین، دختری که مادرش فرار کرده و پدرش یه الکلیبیخانمانه. از همهٔ جهان طرد شده و هیچکس دوستش نداره… اون دختر منم! فریحا نوردنیای غمگین خودم رو پر از نقش و سکانس کردم من عاشق بازیگری بودم.میخواستم یه روز بزرگترین بازیگر ترکیه بشم، اما توی دنیایی زندگی میکردم که زنهارو جدی نمیگرفتن و یکی از اونها من بودم. چی میشه اگه زندگی بچرخه، همهچیزعوض شه و توی یه زیرشیرونی زندگی کنی درحالیکه سرپرست خواهر دبیرستانیت هستی؟من میتونم؟ این سؤالی بود که همیشه از خودم پرسیدم. ته این قصهٔ پرغصه چیمیشه؟ عشق، هدف و شغل همگی اون چیزی نشدن که همیشه تصور میکردم.زندگی خیلی عجیبه!
https://niceroman.ir/?p=7087
لینک کوتاه مطلب: