خلاصه کتاب
بادیدنش مثل همیشه ضربان قلبم بالا رفت اما اون مثل همیشه خشک وسرد مثل یخ بهم نگاه گذرایی انداخت و بدون اینکه حتی بخواد اخم کنه خیلی سرد لب زد
-سلام خوبی شایلی
ازلحن سردش لرز خفیفی توتنم نشست قلب بی قرارم خودشو به درودیوارمیکوبید خیلی دوست داشتم بهش بگم سلام عشقم ولی بادیدن چشمای یخیش بغض دوباره توگلوم جاخوش کردباصدایی که سعی میکردم نلرزه جواب دادم
-سلام پسرعمو رسیدن بخیر
سرشو به معنی ممنون بالاپایین کردوبدون اینکه نگاه دیگه ای بهم بندازه ازکنارم رد شد بغض توگلوم قصد داشت رسوام کنه باصدای خنده وشادی برگشتم به طرف صدا بادیدن زن عمو که مهراد وبغل کرده بود وپشت سرهم گونه شو غرق بوسه میکرد باحسرت نگاهش کردم زن عمو به جای منم بوسش کن
https://niceroman.ir/?p=427
لینک کوتاه مطلب: