خلاصه کتاب
زخمی روی حاشیهی قلبم زده است،رویش نمک میپاشد و میخواهد همان وقت که زخمم میسوزد بگویم چقدر دوستش دارم!دوست داشتنش را فریاد میزنم اما معشوق من خودش هم تندیسی از نمک است. به آغوشم میکشد، کوه نمک روی زخمم مینشیند، جراجتم چندان هم عمیق نیست اما کاری ست؛ تمام تنم را میسوزاند...و من از عشقش تنها درد میکشم،درد میکشم،درد میکشم...!
https://niceroman.ir/?p=181
لینک کوتاه مطلب: