خلاصه کتاب
دیشب اومدم خونتون نبودی … راستشو بگو کجا رفته بودی ؟ به خدا رفته بودم … رفته بوده دنبال داش سیای ما ببینه باز کجا گوسفند میچرونه … سرش را به سختی از زیرِ اتومبیل بیرون کشید و نگاهش به کفش های کهنه ی اسی افتاد … چپ چپ نگاهش کرد!
نه خیر … رفته بودم دنبال بزمچه های محل … سلامت کو ؟ اسی جلوتر آمد و نیشش را تا بناگوش باز کرد … نوکرتم و سلام …! چی می خوری ؟ خودش را از زیر ماشین به بیرون سُر داد … چیز … می خوری توام ؟ دوباره خندید … با ما به از آن باش که … پشت سرش را با دست خاراند … حالا هر چی … کفین گارداش ؟
https://niceroman.ir/?p=2938
لینک کوتاه مطلب: