خلاصه کتاب
خانه در سکوت عجیبی فرو رفته است… سریع و بی سرو صدا آماده می شوم و از خانه بیرون می روم. مسیر ایستگاه تا جلوی شرکت را یک نفس می دوم، و برای اولین بار به جای پله ها از آسانسور استفاده می کنم. در شرکت باز است و صدای بلندش تا راهرو ساختمان به گوش می رسد: امروز شرکت تعطیله، همه بیرون… صدای زمزمه ی کارکنان می آید و بعد صدای بلند کوبیده شدن در اتاقش… آهسته و دور از چشم کارکنانی که آماده ی رفتن می شوند وارد اتاقم می شوم… صدای شکسته شدن وسائل اتاقش به گوش می رسد… نه یکبار… نه دوبار… و بعد سکوت! گمانم دیگر چیز سالمی باقی نمانده،
https://niceroman.ir/?p=2785
لینک کوتاه مطلب: