خلاصه کتاب
ذره ذره شیر قهوه ام را می نوشیدم و تمام حواسم به اویی بود که یک ضرب تمام قهوه اش را سر کشید و مشتاق منتظر من بود که خیال نداشتم به این زودی قهوه ام را تمام کنم ابرویی بالا انداختم و در حالی که خیره چشمهایش بودم پرسیدم: درباره قهوه قجری چیزی شنیدی؟ کمی روی مبل لم داد و ابروهای کم پشتش را بالا داد … لبم را به هم فشردم و بدون اینکه چشم از چشمانش بگیرم گفتم: زمان قاجار یه نوع قهوه بود که بهش میگفتن قوه قجری
https://niceroman.ir/?p=2709
لینک کوتاه مطلب: