خلاصه کتاب
دختری که ۷ سال درگیر یک عشق بوده نسرین یهو بلند گفت:یلدا اون عماد نیست؟به سرعت از جام بلند شدم و برگشتم سمتی که اشاره کرد.که صدای شلیک خنده ی هر سه هوا رفت و من فهمیدم سر به سرم گذاشتن.
د آخه یلدای خر عماد الان سربازیه چه جوری یهو میاد اینجا! با حرص برگشتم
و چشم غره ای به نسرین رفتم که ریز خندید و گفت:
-حقته.
-بی شعور، من همینجور دلتنگشم اونوقت تو این جوری می گی، نمی گی از ذوق پس میوفتم.
https://niceroman.ir/?p=3228
لینک کوتاه مطلب: