خلاصه کتاب
نفس که درگیر و دارِ تعصبهای کورکورانهی برادرش نیما، نقشهی فرار از دیار و خانوادهاش
رو طرحریزی میکنه؛ پس از ورود به تهران با حجم شدیدی از ناباوریهاش روبهرو میشه
که در راسِ اونها، مردی به نام مسیح قرار داده، مردی که تمام زندگیشرو به دستهای
نفرت پایهگذاری کرده حصارِ عشق، خیلی سریع تر از اونچه فکرشو میکنه
وجودشرو میبلعه…
https://niceroman.ir/?p=7506
لینک کوتاه مطلب: