کلاه کاسکت را روی سرش گذاشت و گاز پر صدایی به موتور وارد کرد اما حرکتی نکرد … ذوق داشت … خنده تا روی لب هایش آمد اما فرصت خودنمایی پیدا نکرد … در عوض ابروانش بودند که از هم پیشی گرفتند و موجب شد تا چهره اش از پس همان کلاه هم مغرور و دست نیافتنی بنظر برسد … با شتاب زیادی شروع به حرکت کرد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.