خلاصه کتاب
دوست داشتم یک روز خاص باشه براش، همه کارهای روزمره خود را انجام دادم.
شمعهای روی میز روشن، پیراهن کوتاه قرمز تنم، شام مورد علاقهاش روی حرارت کم اجاق گاز اماده سرو، تک شاخه گل رز، توی تنگ روی میز، همه چی اماده، منتظر ورودش بودم؛ ساعت از نیمه شب گذشت ،شمعها تا نیمه اب شدند، غذای رو اجاق ته گرفته بود، گل رز داخل تنگ پژمرده شده بود، من همچنان اماده و چشم به ساعت منتظر عاشق سینهچاک خود بودم.
طاقت نیاوردم دلم گواه بد میداد ، سابقه نداشت دیر بیاید خانه آن هم بعد از ماجرای چند روز پیش که خبر سه نفره شدنمان را بهش دادم، عشقمان صد برابر شده
https://niceroman.ir/?p=2961
لینک کوتاه مطلب: