به درخواست نویسنده حذف شد
خلاصه کتاب
آسمون شبيه يه بمب شده بود که می دونست يه جنگ به راه بندازه ! و شايد نتيجه ي برخورد ابرها با يه قوم ديگه از ابرهاي ديگه که به
سمت اون ها هجوم می برن بشه يه بارون پر رحمت براي ما ! يه آه از گلوم به بيرون ريخته شد و نگاهمو از آسمون گرفتم چون نه
ابر باروري وجود داشت و نه حتی نتيجه اي شبيه بارون !اين هوا انقدر آلوده بود که فقط می تونست يه عالمه ريز گرد ها و شن هاي
کرم رنگ روي مقنعه ي سياه رنگ من به جاي بذاره .انقدر شعاع ديد کم بود که بايد به زحمت قدم هات رو بر می داشتی تا يه وقت به تير
برقی نخوري و يا حتی چاله اي بزرگ که توي سابقه ي شهرداري اين جا وسط پياده رو اصال چيزي غير منتظره اي نبود !
https://niceroman.ir/?p=4224
لینک کوتاه مطلب: