خلاصه کتاب
در زمان قدیم جوان نیرومند و شجاعی بود که در جنگ، شجاعت و باهوشی شهرت داشت.
اگر می خواستند شخصی را به شجاعت مثال بزنند اسم او را می بردند.
جوان به سن ۲۵ سالگی رسید و تصمیم گرفت از تنهایی در بیاید و ازدواج کند ولی متاسفانه پدر و مادری نداشت که به آن ها تصمیم خود را بگوید تا آنها یک دختر مناسب برایش پیدا کنند.دختر یکی از اقوام به دلش می نشیند ولی از قضا پدر دختر یکی از سرشناس های شهر بود و برای دختر این فرد خیلی از پول دارها و فرزندان افراد مهم به خواستگاری آمده بودند.
https://niceroman.ir/?p=3438
لینک کوتاه مطلب: