خلاصه کتاب
فردا قراره با اتوبوس به تهران برم تا شغلم و که پزشکیهادامه بدم... هرکی منو ببینه باورش نمیشه پزشکم .. بلطف کلاسای جهشی و جلوتر از همسن و سالام امتحاندادن الان پزشکم ..... .درحال حاضر درحال جمع کردن لباسامم ...اینم از این ....زیپ چمدونم و بستم...اوففففف بلاخره تموم شد آخیییش...عرق رو پیشونیم و می پاکم و خودم و رو تخت پرتمیکنم...از فرط خستگی زودی خوابم برد...وقتی بیدار شدمساعت و که دیدم چشام چهار تا شد.. .
https://niceroman.ir/?p=260
لینک کوتاه مطلب: