خلاصه کتاب
با صدای سوت خانم سهیلی توپ و ول کردم … همراه صدای برخورد توپ به زمین بقیه توپ ها هم رها شدن!
صدای ناله بچه ها با صدای تپ و تپ توپها که می خورد به زمین قاطی شده بود و توی سالن اکو می شد!
انگار خانم سهیلی می خواست همین جلسه اولی زهر چشم بگیره تا بقیه ترم حساب کار دستمون بیاد!
تمام عضالتم گرفته بود … بچه ها عرق ریزون به سمت رخت کن ها می رفتن و چند نفری هم که قرار بود توپارو جمع می کردن.!
دیگه واقعا کسی حال و حوصله حرف زدن هم نداشت …اصلا فکرشم نمی کردم واحد بسکتبال این همه داغون باشه!
https://niceroman.ir/?p=2614
لینک کوتاه مطلب: