خلاصه کتاب
هفت سال زندگی مشترک ما به ساعت ها جر و بحث گذشت که امروز کنار هم جلوی قاضی نشسته ایم … پرسید آیا او را می زنم؟ آیا خرجی نمی دهم؟ سوال ها قطار شد و او فقط بهت زده و خیره به نقطه نامعلومی گفت من هیچ کدام از این خصوصیات را ندارم … از نظر قانون من مرد بی مشکلی بودم اما خودم می دانستم چه بر سر زندگی ام آورده ام … پوزخند زدم و سحر آتش گرفت.
https://niceroman.ir/?p=2342
لینک کوتاه مطلب: