خلاصه کتاب
صدای موتور اتوبوس داشت دیوونه ام می کرد . دیشب بخاطر امتحان فقط دو ساعت خوابیدم. صبحانه نخورده بودمو 3 ساعت سر جلسه فسفر سوزوندم. دیگه واقعا کم آوردم. اما این آخرین امتحان بود. ترم چهار هم تموم شد و دو سال تا زندگی مستقل من مونده فقط… تنها چیزی که سر پام نگه میداره همینه…
سرمو گرفتم تو دستمو شقیقه هامو دست کشیدم. زیر لب گفتم “پس کی میرسیم”…رویا دست گذاشت پشتمو گفت ” سردرد؟”….”اوهوم”….”خنگی دیگه به خودت فشار میاری.” مجبور بودم. زندگی من با همه فرق داره. وقتی خانواده و پشتوانه ای نداری مجبوری …
https://niceroman.ir/?p=4838
لینک کوتاه مطلب: