محمود نرسیده به چهارراه یوسف اباد ،فورد قراضه اش را پارک کرد .به ماشین پای چلاقی که داشت
یک لقمه بزرگ نان وپنیر رابا ولع گاز می زد سفارش کرد شیشه ها را تمیز کند و مواظب قالباق ها
باشد بی انکه بداند چند ساعت اضافی اش را چگونه خواهد گزراند خیابان نادری راپیش گرفت و
قدم زنان راه افتاد..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.