نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان آرمانهای یک دختر از مریم کشوری
خلاصه کتاب
ﺑﻌﺪ از ۰۱ ﺳﺎﻋﺖ از اﺗﺎق ﻋﻤﻞ ﺑﯿﺮون اوﻣﺪم ب ﺟﺮات ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﮕﻢ ﭘﺮ اﺳﺘﺮس ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎری ک اﻧﺠﺎم دادم اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﺑﻮد ﺣﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮر ﻫﻢ ب اﻧﺪازه اﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﺑﺮام ﭘﺮ اﺳﺘﺮس و ﺳﺨﺖ ﻧﺒﻮد ﻓﮏ ﻧﮑﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎ اون ﻫﻤﻪ رﯾﮑﺲ، رﯾﮑﺴﯽ ب اﯾﻦ ﺑﺰرﮔﯽ اﻧﺠﺎم داده ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎ اوردن اﺳﻢ ﺑﺎﺑﺎ اه از ﻧﻬﺎدم ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺧﺪاﯾﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ اﻻن داره ﭼﯽ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭼﺮا ﮔﻮﺷﯿﺶ رو ﺟﻮاب ﻧﻤﯽ ده…. ﺗﻮ اﻓﮑﺎرم ﻏﺮق ﺑﻮد ک ﺑﺎ ﺻﺪاﯾﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮن ب ﺧﻮدم اوﻣﺪم _ﺳﻼم ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ب ﭼﻬﺮه ﻣﻬﺮﺑﻮن ﺧﺎﻧﻢ رﺷﻨﻮادی ﻧﮕﺎه ﮐﺮدم ﻟﺒﺨﻨﺪی ﺧﺴﺘﻪ ب روش زدم _ﻣﻤﻨﻮن ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﻫﻤﻮن ﺟﻮر ک داﺷﺖ دﺳﺘﮑﺸﺶ رو در ﻣﯿﺎورد ﮔﻔﺖ _ﻣﻤﻨﻮن … وﻟﯽ ﺧﺪاﯾﯽ ﻋﻤﻞ ب اﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﺗﻮ اﯾﻦ۰۲ ﺳﺎل ﺧﺪﻣﺘﻢ ﻧﺪﯾﺪم و اﻟﺒﺘﻪ اﯾﻨﻮ ﺑﮕﻢ اﺻﻼ اﻧﺘﻈﺎر ﻧﺪاﺷﺘﻢ ک ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺳﺎل ﺗﺠﺮﺑﻪ از ﭘﺴﺶ ﺑﺮ ﺑﯿﺎﯾﻦ
دانلود رمان آلاچیق از زانیار اعظمی
خلاصه کتاب
می باشد. عمر خویش کفاف به « ه. . ش » متن این کتاب مربوط به سال 1290 گزاف گویی و اغراق گفتن در مورد تاریخ وصف شده نیست. لازم به ذکر است؛ بنده با تحقیق و جست و جوی فراوان تصمیم گرفتم تا حقیقت را از عالمان بپرسم و داستان را بر اساس واقعیت بنویسم. رخدادهای ثبت شده در این کتاب مربوط به مناطق جغرافیایی غرب کشور ایران، وطن عزیزمان می باشد. که درست در هفتاد و پنج کیلومتری شهرستان دیواندر ه واقع در ، رشته « دلوی » کوه های زاگرس، روستاهای زنجیره ای کوچک و بزرگ، آبادی به نام که امروزه و در این عصر و زمان نام خود را فراموش کرده و نام تازه ای به نام روستای (بست) داده است. عالی مرتبه می باش د . « شیخ حسن مولانا » که گویا زادگاه « دلوی » روستای ولی بنا به دلایلی بنده از گزاف در مورد این بزرگوار و خادم دین و عرفان هیچ بحث و حتی هیچ نقش و آثاری از ایشان به میان نوشته ها داده نشده است. در واقع نوشته های این کتاب از عشق زن و مردی تعریف می کند که سال هایی از عمر خویش را برای به هم رسیدن که عاقبت آ ن ترگ چوب بدسگالی حرف مردم بوده را با جان و دل خریده اند. امید است از مطالب این کتاب بهره کامل ببرید.
دانلود رمان دنیای وارونه از نعیمه سلیمانی
خلاصه کتاب
چشم‌هام رو بستم و رایحه دل‌انگیز خاک و بارون رو با اشتیاق به ریه‌هام کشیدم همیشه عاشق عطر تن زمین که با اشک های آسمون مخلوط می‌شه بودم، بی نظیره مثل خالقش! به منظره رو به روم خیره شدم به درخت هایی که شکوفه های رنگی و به تن کرده بودند و حسابی دلبری می‌کردند. بهار این کلمه که حتی شنیدنش آدم رو به وجد میاره چه برسه وقتی که پا به زمین بذاره و هنرنمایی کنه. زن عمو همیشه میگه: – تو هم مثل مادرت عاشق بهار و طبیعت بکرشی و آه می کشه! جواب من تنها لبخندیه که بارها  بغضم رو از دید بقیه پنهون می‌کنه. خوب یا بد، درست یا غلط، هیچ وقت نتونستم غصه هامو با کسی شریک بشم. شاید اینم بخاطر ماه تولدم باشه.
دانلود رمان پسری با چشمان سیاه از ماه نقره ای
خلاصه کتاب
از کودکی این حس در کنارم بوده تا الان که بیست ساله هستم اسم این حس را حس ششم گذاشته ام تعریف دقیق و کاملی از این حس ندارم اما اگر بخواهم خلاصه بگویم حسی که از کودکی با من بوده و بدون دیدن و یا شنیدن خطر هارا حس میکنم همیشه وقتی خطر را حس میکنم اتفاق بزرگ و ناهنجاری پیش می اید و گاهی دهانم بدون کنترل کردن خودم حرف میزند میگوید که چه میشود و چه نمیشود انگار که فردی زبان من را کنترل میکند اما هیچکس جز خودم نیست،انگار در ذهنم صدایی مزاحم همه چیز را به من میگوید مانند پیش بینی کردن یا پیش گویی کردن …..نمیدانم اسم های زیادی دارد اوایل از این وضعیت میترسیدم فقط پدر و مادرم از این وضعیت خبردار بودند پدر همیشه سرم را نوازش میکرد و میگفت :درسا حس ششم تو یه هدیه از طرف خداست باید از خدا ممنون باشی و از این حس ششم در راه درست استفاده کنی حرف های پدرم همیشه من را در راه درست نگه داشته و نگه می دارد دلم برایش تنگ شده دوسال است که چهره پُر محبتش را ندیده ام
دانلود رمان در کنار تو از نسیم میررمضانی
خلاصه کتاب
انگار خدا فصل ها یش را در قالب دختر کی زیبا که در هر برهه ا ی از زند گی زیبایی خاص خود را دارد خلق کرده است. بهار به دختر کی زیبا، نوپا و با زیگوش ، آوا ی باران ناگهانی اش به مانند گریه ب ی امان دخترک که بهانه ی آبنبات چوبی پا بر زمین م ی کوبد.
دانلود رمان دشمن خونی ازAz_novelists
خلاصه کتاب
سکوتی که به ظاهر با صدای دوتا بچه کوچیک شکسته می‌شد. دختربچه ای که خونسردی و اخم و جدیت عادت حالت صورتش بود و از طرف دیگه ای پسر بچه ای خندون و مهربون! امشب فرق داشت. مردای سیاه‌پوش که رنگ لباسای به رنگ شبشون نوستالژی این کار شده بود مزین بر اعضای خونه بودن. صدای قدم هاشون قلب پرستار رو از جاش درمی آورد و ناچار دستشو جلوی دهن بچه ها گرفته بود تا ساکت باشن. خونه رو به هم ریخته بودن و انگار حالیشون نبود و براشون سکوت در حین کار مهم نبود. از خودشون مطمئن بودن.‌ با زبان اشاره سمت اتاق آخر رفتن. جایی که پایان بازی رو اعلام می کرد…حتی پایان زندگی یه انسان! صدای جیغ دختر جوان دراومد که سریعا سمتش رفتن و کشون کشون از اتاق بیرون بردنش دو نفر دیگشون بچه هارو برداشتن و سمت خروجی راه افتادن.
دانلود رمان مال خود من باش از سحر درفشان
خلاصه کتاب
اخدای قلبم.. لیلی عزیز تر از جانم.. کسی که قلبم را به تصرف خود درآورده.. کسی که مرا با آن چشمان سیاهش دیوانه کرده.. آری تو را میگویم.. تو را که هر بار با دیدن دو گوی زیبا و دلنشینت که نمیدانم چه سـِحری در خود پنهان کرده است، مرا مسخ و دگرگون میکند.. نمیدانم!.. اما این را خـــوب میدانم که نه تنها آن دو چشمان قشنگ بلکه من قلبی عاشق را میخواهم که فقط ازان خودم باشد…خود خودم! به نام آفریدگارعشق بخشی از داستان هووووف که چقدرهواگرمه پختم ازگرما رسیدم خونه باکلافگی کیلدو از کیفم درآوردم ودرو بازکردم و باخستگی خریدارو بردم توآشپزخونه +سلام مامان مریمی خوبی؟ -سلام دخترگلم خسته نباشی گونشوبوسیدم +توهم همینطورمامانی رفتم تواتاقم..چادرلبنانیم روازسرم درآوردم روچوب لباسی آویزکردم و خودمو انداختم رو تخت.. ازتکوناش وصدای جیرجیرش خنده ریزی کردم همون لحظه تلفن زنگ خورد. بلندشدمو رفتم جواب دادم +الو بابا:سلام دخترقشنگم +سلام بر باباپرهام خودم خسته نباشین -درمونده نباشی دخترم بابا باصدایی که معلوم بودعجله ونوعی استرس داره گفت: -دخترکم میشه تواتاقم نگاه کنی ببینی “پرونده…” گذاشته یانه؟ رفتم نگاه کردم دیدم رو میزش گذاشته +باباجونی اینجاست -دخترم من خیلی کاردارم نمیتونم خودم بیام بردارم تانیم ساعت دیگه هم بایدتحویل بدم میتونی واسم بیاری؟ +باشه باباجون الان راه میفتم -دستت دردنکنه عزیزم.. کاری نداری؟
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
  • Shimaخوشم اومد از قصه‌هاش.ممنون...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.