نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان پیچک سرما زده از نسرین جمال پور
خلاصه کتاب

دانلود رمان پیچک سرما زده از نسرین جمال پورآفتاب، تازه از شر ابرهای مزاحم خلاص شده بود و از لبه ی دیوار خود را بالا کشیده بود.میلی به بیدارشدن نداشتم.آن قدر خسته بودم که اگر می‌شد،اگر می توانستم،تا ساعت ها روی این تخت و زیر این پتو، می‌ماندم.دلم تیر می‌کشید و سرم از سر و صدای بلند حاکم بر خانه، به انفجار رسیده بود.دانلود رمان آغاز یک سرنوشتدانلود رمان دیونه بازیدانلود رمان جام غروردانلود رمان سلفی دردسر سازدانلود رمان شیشه ...

دانلود رمان زیبای شرقی من از فائزه ف خ
خلاصه کتاب
این چه رسمی ست که آدمی را خدا از شـهر خاڪ و خون به شهر چهره‌های سنگی و ساختمان های مرمری می‌برد.هر کشوری با تمام شکوه و جلالش باز هم وطن خودت نمی‌شود. حتـی اگر یک ویرانه باشدبا مامانم نشسته بودم و شام می‌خوردم به یک لقمه نون خشک و پنیر که نمی‌شه گفت شام، ولی این روزا همین هم به زور گیر میاد. اسمم زولماست، 18 سالمه بابام استاد دانشگاهه، زبان های خارجی تدریس میکنه و مامانم خونه داره.
دانلود رمان ویانا نیوز از آمنه آبدار
خلاصه کتاب

ویانا دختر سر به هوایی که با پارتی بابای پر نفوذش توی یه مجله خبری معتبر شروع به کار می کنه و این سر آغازی میشه برای آشنایی با آویز و ماجرا های طنزشون.آویز پسر خود ساخته از قشر ضعیف جامعه ست که با مرگ پدرش سرپرستی کل خانواده بر عهده اش افتاده و کار کرده... این بین ویانا می تونه زندگی آویز رو از این رو به اون رو بکنه و شخصیت های جدیدی که وارد رمان میشن تغییراتی در زندگی آویز و ویانا به وجود میارن و با یه ماموریت خبری، خیلی چیز ها رو میشه...

دانلود رمان دل بی تو غم زده از صفورا یارمرادی
خلاصه کتاب
فردا قراره با اتوبوس به تهران برم تا شغلم و که پزشکیهادامه بدم... هرکی منو ببینه باورش نمیشه پزشکم .. بلطف کلاسای جهشی و جلوتر از همسن و سالام امتحاندادن الان پزشکم ..... .درحال حاضر درحال جمع کردن لباسامم ...اینم از این ....زیپ چمدونم و بستم...اوففففف بلاخره تموم شد آخیییش...عرق رو پیشونیم و می پاکم و خودم و رو تخت پرتمیکنم...از فرط خستگی زودی خوابم برد...وقتی بیدار شدمساعت و که دیدم چشام چهار تا شد.. .
دانلود رمان نقاشی احساس از مهرانه حاتمی
خلاصه کتاب
از کجا معلوم آن من، هنوز می‌نوازد و خرمن زلف هایش را می‌رقصاند؟از کجا معلوم آن من، هنوز مهر دارد و عشق در دل می‌پروراند؟از کجا معلوم آن من، هنوز دلخوشی، داند و خود را به آرزوها می‌رساند؟من دیگر آن من، نیستم.من آن من، نماندم.حال آن من...سکوت بر لب دارد و آتش در دل!حال آن من...یک چشم در خون دارد و یک چشم در سیل!خلاصه بگویم؛ حال آن من...درد در قلب دارد و هوای یار در سر.خودمانیم... به چه منی تبدیل شده‌ام!
دانلود رمان سین مثل اوتانا از یاسی جی اچ ار
خلاصه کتاب
این اولین رمان من هست پس بدون شک اشکالاتی داره.چهارچوب اصلی رمان واقعیه..یک رمان تاریخیرمانی که خیلیاتون راجع به اتفاقاتش یه چیزایی شنیدین اما چیزهایی وجود داره که شاید هنوز نشنیده باشین و براتون جالب باشهدوست داشتم رمانی بنویسم که خواننده رو درگیر کنه وآموزنده باشه نه صرفا فقط عاشقانه!!بعضی از حوادث واقعی و بعضی زاده تخیل من هستنبعضی شخصیتها مثل کمبوجیه و پسامتیک نیز واقعی و برخی مثل ستیا و اوتانا از تخیلم جوشیده اندباشد که با خواندن این رمان با تاریخ کشورمان کمی آشناتر شویمسپاس از همتون
دانلود رمان تردیدی به رنگ دل از یاس صبور
خلاصه کتاب
صدای جیغی پیچید توسالن: برید کنار دارم میام، کسی سر راهم نباشه. هانا تا به خودش بیاد یه دفعه مثل مربا پهن وچسب به زمین شد. وزن سنگین تابان نفسشو بند آورده بود. تابان اخم کرده گفت:مگه نگفتم برو کنار کور بودی داشتم می اومدم پایین. هانا بدتر از او با حرص گفت:تو مثل آدم بیا پایین، ببین کی سرراهت سبز میشه بعد هلش داد کناری:پاشو از روم خفه ام کردی آخه نرده جای سرسره بازیه دختر ازاین سن وسالت خجالت بکش. هر دو نشستند روبروی هم. -ببین کی گفتم تابان! یه روزی با این سرسره خوردنت کار دست خودت میدی. پروانه از آشپزخونه بیرون اومد. با دیدن دخترها روی زمین پرسید:چرا اینجا نشستید؟ هانا بلند شد و رفت رو مبل نشست:خاله پروانه این دخترت بخواد به این خل وچل بازیهاش ادامه بده رو دستت می ترشه! تابان اومد بالا سرش وایساد ویکی زد پس کله اش:مواظب باش داری دربارۀ من حرف میزنی آدم فروش! هانا پشت سرشو ماساژ داد وگفت:الهی دستت بشکنه! چقدرم دستت سنگینه! پروانه با تأسّف سری تکون داد:می دونم هانا جون! آخرش رو دستم می مونه.هانا نگاهی به ساعت کرد ازپنج گذشته بود یه دفعه ازجاش پرید که پروانه با هول پرسید:چی شد هانا جون؟ -وااااای خاله دیرم شد قرار بود با هایکا برم بیرون برای تولد هارای کیک سفارش بدیم مگه تابان حواس میذاره برای آدم بمونه. تابان سگرمه هاشو درهم کرد:به من چه!بیخود فراموشی خودتو گردن من
دانلود رمان الزام به ماهتاب از نرجس کاویانی
خلاصه کتاب
گاهی آدمی اجبار به کاری می‌شود.و گاهی اجبار به آدمی.گاهی این اجبارها شیرین و گاهی تلخ است.و گاهی این اجبارها جوری به دل می‌نشیند که دیگر دلت نمی‌خواهد از دل خارجش کنی.تا اجباری نباشد، کینه‌ای به‌وجود نمی‌آید.تا کینه‌ای نباشید، عشقی به‌وجود نمی‌آید.ممکن است فردا روزی، عاشق کسی بشوی که از او کینه به دل داری.پس ببین و بدان عشق ناگهانی ست.
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.