نایس رمان

دانلود رمان جدید

دانلود رمان دمی خوناشام از ریچل مید
خلاصه کتاب
قبل از آن که صداي جیغش را بشنوم ترسش را احساس کردم.کابوس شبانه اش در من نفوذ می کرد،خارج از رویاي خودم من را به لرزه در می آورد،کاري که می خواست در یک ساحل با یک پسر زیبا انجام بدهد .مانند کرم ضد آفتاب روي من مالیده می شد تصاویر او) نه من ( روي اعصابم لگد پرانی می کردند: آتش و خون، بوي سیگار، گلگیر ماشین این تصورات دورم می پیچید و خفه ام می کرد، تا زمانی که مغزم به یادم آورد: این رویاي من نیست .از خواب بیدار شدم، دسته اي از موهاي بلند و تیره ام به پیشانی ام چسبیده بود لیزا در تختش به خود پیچیده بود و جیغ می کشد.از جایم بر خواستم و به سرعت فاصله ي کمی که تخت .هاي ما را از هم جدا می کرد،طی کردم " .لیزا " تکانش دادم و دوباره صدا زدم: " لیزا، بیدار شو " " جیغ هایش ساکت شدند و هق هقی جایشان را گرفت. ناله کرد: " آندره، خداي من " کمکش کردم بنشیند. " لیزا تو دیگه اونجا نیستی. بیدار شو چند لحظه بعد چشم هایش باز و بسته شدند و من در آن نور کم می توانستم ببینم در حال بازگشتن به حالت عادي است.
دانلود رمان دست دوستی از هانیه داداش زاده
خلاصه کتاب
خلاصه : داستان دختری که از بچگی یاد میگیره مرد خونه باشه چون مردی دور و برش نمیبینه که بهش تکیه کنه و در آخر نامردی دنیاش رو سیاه میکنه حالا باید دید بین این همه سیاهی عشق در خونه این دختر میاد یا نه - مرسی آقا پیاده میشم ایستاد ، هزاری رو به سمتش گرفتم و منتظر موندم که صد تومن بقیه اش رو بهم بده و اون هم منتظر موند تا من پیاده بشم ... انگار قصد پس دادن بقیه پول رو نداشت پرسیدم: - ببخشید آقا چقدر شد؟ چنان چشم غره ای بهم رفت که گفتم همین الان بلند میشه از ماشین پرتم میکنه بیرون و با تحاکم گفت: - هزار تومن این یعنی دهانت رو ببند و پیاده شو این همه راه آوردمت خداتو شکر کن فقط هزار تومن گرفتم ... حوصله نداشتم مثل راننده دیروزی باهاش بحث کنم خودشون بودن و انصافشون فوقش مثل دیروز اعصاب خودمو خرد میکردم.....
دانلود رمان چند درجه بالاتر از غرور از مهدخت مرادی
خلاصه کتاب
خلاصه: بعد از چهارسال برگشتم ایران جایی که توش متولد شدم ،قد کشیدم ، عاشق شدم، ازدواج کردم و بچه دار شدم! گناهکردم و تاوان گناهم دوری و غربت بود. اما اون از حق خودش نگذشت و هم عشق خودش رو هم بچه امون رو ازم گرفت و منو به دور ترین نقطه از زندگیاش تبعید کرد. حالا خبر دادن ازدواج کرده و من واسه این که بهش بفهمونم منم ازش دل کندم به خواستگاری بهترین و نزدیکترین رفیقاش جواب مثبت دادم!... اما ای کاش این دل کندن واقعی بود... هر دوی ما توی چاههایی افتاده بودیم که فقط طنا ب عشق پنهانامون میتونست مارو نجات بده. عشقی که میل به آشکار شدن نداشت!... بسم الرحمان الرحیم با شنیدن اسم هامون از جا برخواستیم و چمدون هامونو تحویل گرفتیم انقد خسته بودم که حوصله ی وقت گذاشتن واسه عکس گرفتن و امضا دادن به این و اون و نداشتم واسه همینم....
دانلود رمان ارباب من از miss_sun
خلاصه کتاب
باورت بشود یا نه روزي میرسد که دلت براي هیچ کس به اندازه ي من تنگ نخواهد شد براي نگاه کردنم خندیدنم و حتی شکنجه دادنم روزي خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره ي من خواهی ماند . می دانم روزي که من نباشم هیچ کس تکرار من نخواهد شد
دانلود رمان سرمازدگی از ریچل مید
خلاصه کتاب
خیلی چیزها می میرند ، اما همیشه مرده باقی نمی مانند . حرفم را باور کنید ، می دانم چه می گویم . در این دنیا نژادی از خون آشام ها هستند که به معنای واقعی کلمه مرده ی متحرک اند . به آن ها استریگوی می گویند و اگر تا به امشب کابوسشان را ندیده اید ، از این به بعد باید ببینید . آن ها قوی هستند ، سریعند و بدون هیچ رحم و تردیدی می کشند . آنها همچنین نامیرا هستند که باعث می شود از بین بردنشان خیلی سخت باشد . فقط سه راه برای از بین بردنشان وجود دارد : فرو کردن چوبه ی نقره ای در قلبشان ، بریدن سر و آتش زدن آن ها . هیچ کدوم از این راه ها آسان نیست ، اما از اینکه هیچ انتخابی نداشته باشید و ندانید باید چکار کرد بهتر است . همچنین در کنار آن ها خون آشامانِ دیگری هم وجود دارند که که خون آشام های خوبی هستند . آن ها را موروی می نامند . بر خلاف استریگوی ها زنده هستند و قدرت باور نکردنی و شگفت انگیزی برای اجرای جادو در قلمروی چهار عنصر آب ، باد ، خاک 1 و آتش دارند . ) برای بیشتر موروی ها این چهار عنصر صادق است ، اما در آینده استثنایی را هم خواهم گفت ( . به هر حال آن ها دیگر از قدرت جادویی خود استفاده نمی کنند
دانلود رمان تلخ تر از اسپرسو از نرگس جعفری
خلاصه کتاب
مانوش صبر کن ، با توام ميگم صبر کن وايستادم . يه نفس عميق کشيدم تا خونسردی خودم و به دست بيارم و بعد برگشتم سمت امير و با حرص گفتم : - مانوش نه ، خانم آريا !!! بعدم يادم نمی ياد من کی با تو انقدر صميمی شده باشم که وسط حياط دانشگاه بخوای اينجوری بلند به اسم کوچيک صدام کنی ؟ ابرويی بالا انداخت و پوزخند زد و گفت : - بله . خانم آريا . بعد خيلی خونسرد دستاش و تو جيب شلوارش کرد و زل زد به من و گفت : - راجع به پيشنهادم فکر کردی ؟ دلم نمی خواست تو حياط دانشگاه اينجوری تو چشم باشم . بعضی از بچه ها رو می ديدم که از کنارمون رد می شدن با هم ديگه پچ پچ می کردن . کم چيزی نبود . منی که تو اين دوسال تا حالا به هيچ پسری محل نداده بودم و هيچ کس و آدم حساب نمی کردم ، حالا وايستاده بودم وسط حياط دانشگاه و داشتم با يه پسر حرؾ می زدم . اونم کی ؟ امير ابتهاج . يکی از پولدار ترين پسر های دانشگاه که روزی با يه مدل ماشين و يه رنگ لباس می اومد . علاوه بر اين که پولدار بود خيلی خوشگل و خوشتيپ و خوش هيکلم بود . حالا از فردا می شدم سوژه بچه ها . منم اينو نمی خواستم .
دانلود رمان بوسه‌ی سایه از ریچل مید
خلاصه کتاب
بله، طبق معمول یک روز بد زمستانی در مونتایا بود، ولی این موضوع جنبه‌ی خوشایندی هم داشت . حداقل هوای تازه و سرد کاملا هوشیارم کرده و باقیماندهی صحنههای عاشقانه را از ذهنم دور کرده بود . بعلاوه این موضوع مرا در ذهن خودم ثابت و پایدار نگه میداشت. تمرکز کردن روی سرمای در حال رسوخ به بدنم، بهتر از یادآوری دستهای کریستین به دور خودم بود . آنجا ایستاده بودم و بدون اینکه واقعا چشمانم چیزی ببینند به شاخههای درختان خیره شده بودم . از اینکه در مورد لیزا و کریستین احساس خشم میکردم . غافلگیر شدم . به تلخی فکر کردم و حتما خیلی خوب میشد که آدم هر غلطی دلش خواست یکند . لیزا گاهی گفته بود آرزو میکند بتواند ذهن مرا احساس کند، درست همانطور که من احساس میکردم . واقعیت این بود که او اصلا نمیدانست چقدر خوششانس است
دانلود رمان دل داده‌ی توام از الی
خلاصه کتاب
شاداب - من دیگه برم ... - کجا؟ !... هنوز سر شبه ... - ساعت دو نصف شبه دیگه دیر وقته ... یلدا رو بوسیدم دوباره تولدشو تبریک گفتم و از خونشون بیرون اومدم ... تو کوچه پشه پر نمیزدخونه ی یلدا یه کوچه ازخونه ی ما دورتر بود ... از کوچه بیرون اومدم یاد قرصای مادر بزرگ افتادم باید میخریدمش نسخه دارو رو از توی کولم بیرون آوردم گذاشتم توی جیب شلوار جینم ... خیلی خوب بود که توی خیابون اصلی نزدیک محلمون داروخونه ی شبانه روز هست ... از داروخونه اومدم بیرون ... نزدیک کوچمون که رسیدم صدای بلند ترمز ماشین اومد سرمو برگردونم اونور خیابون توی کوچه ی بن بست که اصلا کوچه نبود مثل یه گاراج بزرگ بود و یه فضای خالی داشت ... یه ماشین واردش شد حتما به دیوار برخورد کرده بود چون ماشین سرعت زیادی داشت
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.